تو با این که مهربونی منو دست کم گرفتی
منو قابل ندونستی رازتو به من نگفتی
شاید از دست حقیرم واسه تو یه کاری ساخته س
گرچه اسمم به گوش تو حالا خیلی نا شناخته س
حرف بزن ای مهربون منو از خودت بدون
حرف بزن ای مهربون منو از خودت بدون
حتی خنده هات مث تلخی گریست
مث لبخند دروغ آشنایی
تو رو خوب می شناسم از عاطفه سرشار
تو کجا و قصه های بی وفایی
تو رو خوب می شناسم از عاطفه سرشار
تو کجا و قصه های بی وفایی
حرف بزن ای مهربون منو از خودت بدون
حرف بزن ای مهربون منو از خودت بدون
گریه ارزونی چشمات اگه اشکی نیست بباری
حالا خالی کن با حرفات هر چی که تو سینه داری
واسه یک بارم بزار من محرم راز تو باشم
بذار آخرین ترانه واسه آواز تو باشم
شاید از دست حقیرم واسه تو یه کاری ساختس
گرچه اسمم به گوش تو حالا خیلی ناشناختس
حرف بزن ای مهربون منو از خودت بدون
حرف بزن ای مهربون منو از خودت بدون
حرف بزن ای مهربون ای مهربون ای مهربون